Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه اندیشه: میرسید احمد محیط طباطبایی دانش آموخته باستانشناسی است که از کودکی به تاریخ و فرهنگ کشور به واسطه پدر ادیب و فرزانه اش، زنده یاد میرسیدمحمد محیط طباطبایی؛ علاقمند شد. او در راه اعتلای فرهنگ و هنر و تاریخ کشور خدمات زیادی انجام داده است. از جمله اقدامات او می توان به راه اندازی مرکز طهران شناسی شهرداری تهران در دهه ۷۰؛ معاونت معرفی و آموزش سازمان میراث فرهنگی در دهه ۸۰ و تاسیس ایکوم ایران (کمیته ملی موزه ها) از دهه ۹۰ تاکنون اشاره کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ایکوم یک انجمن عضویت و یک سازمان غیردولتی است که استانداردهای حرفه ای و اخلاقی را برای فعالیت های موزه ایجاد می کند. ایکوم به عنوان انجمن کارشناسان، توصیه هایی را در مورد مسائل مربوط به میراث فرهنگی ارائه می دهد، ظرفیت سازی را ارتقا می دهد و دانش را ارتقا می دهد. او در نشست «هم نشینی ادیان در ایران» در دو بخش به ایراد سخن پرداخت: «بخش اول:جایگاه موزه در مرکز اسناد فرهنگی آسیا ؛ بخش دوم: نقش ایران در مبادلات و تعاملات ادیان مختلف و ویژگی‌های خاص و مخصوصی که ایران دارای آن است.» او معتقد است «ایرانیان همیشه به درون و محتوای دین که بعدها عرفان گفته می‌شود توجه می‌کنیم و همین باعث شده ادیان مختلف در این بخش عرفانی، به هم متصل شده و اشتراکات پیدا کنند. مشاهده می‌کنیم، این نوع نگاه موجب شد حتی زمانی که کوروش، پس از فتح بابل، کلیمیان بابل را آزاد کرد، آن یهودیانی که اعتقاد به پیامبران داشتند، نه آنان که به دلیل اقتصادی در اورشلیم و بیت المقدس ماندند و به دنبال معبد و موبدان و روحانیون شان بودند، همه به ایران آمدند و اینها باعث شد که سرزمین ما، سرزمین پیروان پیامبران یهود بشود.» این سخنرانی از نظرتان می گذرد:

تعریف و کارکرد موزه

موزه را، از منظر مرکز اسناد آسیا که در آن قرار گرفته، به این شکل باید تعریف کرد، بر اساس آخرین تعریف از موزه، که شاید هنوز هم جامع نباشد، اما از سال گذشته در پراگ تصویب شده است، هر نهادی که اندیشه انسانی را به شکل ملموس یا غیرملموس حفظ کند، بشناسد و ترویج کند و ارتقاء بدهد یک امر موزه‌ای است. به همین دلیل کتابخانه های ملی و آرشیوها موزه شمرده می‌شوند. قطعا یک کتابخانه در این نوع، کتابدارش یک موزه‌دار کتب‌ آن یک اثر و پدیده موزه‌ای است مانند همان ظرف چینی که در موزه است این هم همین کار را انجام می‌دهد.

اسناد هم بر همین امر تاکید می‌کند بنابراین‌، مرکز اسناد فرهنگی آسیا در نفس خود رفتار موزه‌ای دارد و این را می تواند در شکل قالب‌بندی و تعریف شده یک موزه کلاسیک بیاورد . به هر حال در کنار هم قرار گرفتن همه این اسناد و موضوعات این کار را برای ما انجام می‌دهد. به ویژه که امروزه با پیشرفت فناوری و تکنولوژی و استفاده از فضائینه و آنچه در شکل مجازی می‌تواند آن حقیقت را برای همه منتقل کند.

موزه‌ای شدن چنین مرکزی، فقط به بخش فیزیکی اختصاص پیدا نمی کند. گاه حتی راحت‌تر از گذشته، سایت اطلاعاتی، داده‌ها را مبادله می‌کند که خود در حقیقت یک نشان و نگاه موزه‌ای است. امروزه وقتی می‌گوئیم موزه‌، چند چیز را با خود می‌آورد؛ حفاظت و جمع‌آوری اطلاعات از همه اسناد و مدارکی که در ارتباط با این موضوع در کشورها و نواحی دیگر آسیا و دنیا قرارگرفته است و همچنین آن چیزی که انسان انتظار دارد تا یک پژوهشگر از چنین مرکزی، اطلاعاتی را دریافت کند. برای مثال فلان موضوع کجا نگهداری می‌شود، فلان اطلاعات را در کجا می‌شود دنبال کرد؟ مرکز می تواند این کار را در شکل توسعه یافته خود برای ما انجام دهد.

ایران اقلیمی و فرهنگی

نکته قابل اشاره بعدی، تعاریف بسیاری از ایران وجود دارد. ایران به منزله یک نژاد، یک زبان، یا یک قوم بلکه به منزله یک فرهنگ تاریخی مشترک در یک محدوده قدیمی است. فرهنگش نتیجه یک‌جانشینی ده هزار ساله و از تبادل میان انسان‌ها در محدوده‌ای شامل مرزهای فطری و طبیعی داشته مثل قلمروی شامل دریای مازندران یا ماورالنهر، رود جیهون، سیحون، قفقاز، کوه‌های هندوکش، ایندوز، دریای مکران، خلیج فارس و زاگرس به طرف رود دجله است. مجموعه این ها، ظرفی را درست کرده که وقتی از بالا نگاه می‌کنیم محدوده ای طبیعی است که قوم‌های مختلف از آریایی‌ها، ایلامی‌ها، و بعدها عرب‌ها، ترک‌ها، مغول‌ها، یونانی‌ها با هم بده بستان و تعاملی را صورت دادند که نتیجه و خروجی آن فرهنگ مشترکی است که لحظه به لحظه به غنای آن افزوده شده و ایران را شکل می دهد.

ایران از نظر جغرافیایی مبتنی بر یک تنوع اقلیمی با ارزش است، به خاطر یک وضعیت خاص بین دو مدار نصف النهار قرار دارد. این موقعیت موجب شده ایران از چنان تنوع اقلیمی برخوردار باشد که مشابه آن را شاید در ایالات متحده امریکا بین دو اقیانوس می‌شود مشاهده کرد. پس ذات این پدیده فرهنگی که ایران است، با تنوع، همزیستی، و همگونی و مبادله و گفت و گو شکل گرفته است. خیلی طبیعی است که در یک چنین قلمرویی ما از تنوع دینی، مذهبی، و شکل متفاوتی با خیلی از سرزمین‌های دیگر مواجه باشیم.

زبان فارسی به عنوان زبان دوم جهانی

بخشی از صحبت های خانم دکتر دانشپور پرور را بهانه‌ای برای ایراد نکته‌ای قرار می‌دهم و عرض می‌کنم که زبان فارسی دری، زبانی است که برعکس همه زبان‌های دنیا که در اثر حاکمیت سیاسی یک ملت یا قوم شکل گرفته، در زمانی که ایران حاکمیت سیاسی نداشت، این زبان یعنی زبان رابط دری، مبنا شد. یعنی زبان رابط دری به دوران ورود اعراب قبل از اسلام در ایران برمی گردد که زبان مبنا شده است. یکی از فقهای اسلام، اهل بلخ ابو حنیفه بلخی امام حنفی، زبان اهل بلخ را زبان دری که ما صحبت می‌کنیم متعلق به این ناحیه می‌داند.

ابوحنیفه که مذهب حنفی را بنیانگذاری کرد، کار بزرگی انجام داد. او حدیثی را نقل می‌کند که مورد احترام و تائید شیعه و سنی و بزرگان آن است. در آن حدیث می‌گوید زبان اهل بهشت فارسی و عربی است. او اجازه می‌دهد زبان قرآن و همه چیز به فارسی خوانده و نوشته شود. این منجر به ترجمه قرآن به فارسی برای اولین بار در تاریخ شد که نمونه‌های قدیم آن در موزه آستان قدس رضوی قابل مشاهده است.

یک اتفاق همزمان، ساسانیان اهل بلخ که این زبان را داشتند، حاکمیت ماورالنهر خراسان را به دست آوردند و زبان خود و دین و مذهب همشهری‌های شان را زبان و دین رسمی خود قرار دادند. اتفاق دیگر اینکه قبایل ترک در این زمان وارد ایران شدند و به دست سامانیان مسلمان شدند و دو چیز را اخذ کردند؛ 1-مذهب حنفی و 2- زبان فارسی . آن ها در حقیقت پیک گسترش فرهنگ و زبان فارسی به طرف دریای مدیترانه و به شرق ترکستان و چین برای ایران شدند که در مراحل بعدی مثل سلسله‌ها و رویدادهای بعدی نقش آفرینی کرده‌اند.

دلیل اهمیت این موضوع این است که زبان فارسی ، زبان اختیار است. همگان به اختیار زبان فارسی را انتخاب می‌کنند نه به اجبار و اینکه گاه می‌شنویم، نقش ترک‌ها در گسترش زبان فارسی در تاریخ بیشتر است تا فارس‌های منطقه و جنوب که به نظر معقول نمی‌رسد. بنابراین، از این موضوع هم که گذر کنیم این نقش نشان می‌دهد، تا دوره حکومت مغولان در چین می‌بینیم که زبان رابط بین تمام قلمرو برادر غربی و قلمرو برادر شرقی، زبان دری فارسی است. حتی مارکوپولو وقتی برای سفرهایش مترجم فارسی اختیار کرد. زیرا در همه جا به عنوان زبان دوم، دوم مطرح بود و می‌توانست از آن استفاده کند.

نگاه متفاوت ایرانیان از نگاه های شرقی و غربی به دین و باور

مورد سوم نگاه فرهنگ ایرانی به دین و باور، قدری متفاوت با نگاه شرقی و غربی است به این معنی که ایرانیان همیشه به درون و محتوای دین که بعدها عرفان گفته می‌شود توجه می‌کنیم و همین باعث شده ادیان مختلف در این بخش عرفانی، به هم متصل شده و اشتراکات پیدا کنند. مشاهده می‌کنیم، این نوع نگاه موجب شد حتی زمانی که کوروش، پس از فتح بابل، کلیمیان بابل را آزاد کرد، آن یهودیانی که اعتقاد به پیامبران داشتند، نه آنان که به دلیل اقتصادی در اورشلیم و بیت المقدس ماندند و به دنبال معبد و موبدان و روحانیون شان بودند، همه به ایران آمدند و اینها باعث شد که سرزمین ما، سرزمین پیروان پیامبران یهود بشود. امروزه نیز به‌طور رسمی 14 و به‌طور غیر رسمی 43 مقبره پیامبران کلیمی و یهودی در ایران وجود دارد که همه مورد احترام مسلمانان در شکل مسجد و زیارتگاه و موارد مختلف هستند و از آن بهره می‌گیرند؛ مثل مسجد چهار پیامبر در قزوین، دانیال نبی در شوش که مورد احترام مسلمانان ایرانی بوده و جزو زیارت‌گاه‌های ما شمرده می‌شود.

همچنین در دوره بعد از اسلام، تصوف و عرفان در دو مرکز مهم یکی بغداد و عراق امروزی و دیگری شمال شرقی ایران در خراسان و ماورالنهر است که در آن زمان هر دو جزو قلمرو فرهنگ ایرانی شمرده بوده اند. نباید فراموش کرد در آن زمان حدودا نهصد سال این ناحیه در قلمرو فرهنگ ایرانی بوده مثل کوفه و دیگر شهرها. نکته مهم دیگر اینکه، حکومت‌ها برآمده از رفتارهای اقوام و فرهنگ ایرانی هستند. یکی از حکومت‌های بسیار مترادف با این تعریف مختصری که از ویژگی‌های ایران عرض کردم، دولت اشکانیان در پیش از اسلام است. بعد از اسلام هم یک دوره خیلی کوتاه داریم، یعنی دوره‌ایی که مبتنی بر تنوع اقلیمی و تنوع مذاهب است. این دوره با دوره ساسانیان خیلی فرق دارد.

دوره ساسانیان قدری متاثر از حکومت هند و فرهنگ هندی در ایران است. ما همیشه می‌گوئیم یونانیان، عرب ها، ترک ها و مغول‌ها به ایران آمدند، اما فراموش می‌کنیم که یک دوره هم فرهنگ هندی‌ها در ایران گسترش پیدا کرد که آن دوره متعلق به دوره ساسانی است. در این دوره آن شکل نگاه ایرانی تغییر و یک جمود و تعصب دینی بر مملکت حاکم شد که جنگ‌ها و ویرانی‌های مختلفی را به همراه آورد که در نهایت با سقوط دولت ساسانی به پایان رسید.

دولت اشکانی مهد دگر پذیری دولت ها

اما دولت اشکانی که 5 قرن در ایران حکومت کرد چرا نمونه است؟ برای اولین بار حکومت پیداکردن مسیحیت در حکومت روم و در دولت روم شرقی نیست. بلکه در دولت ارمنستان و در سلسله اشکانی است، یعنی، ساتراپ یا ایالت غربی ایران به نام ارمنستان در دوره اشکانی خوانده می‌شد. یک شاهزاده اشکانی خود قبول مسیحیت کرد و دین مسیحیت رادر آن جا رواج داد که امروزه این کلیسای ملی قومی، همان کلیسای ارمنی را برای ما یادآور است. در این زمان اولین دولت مسیحی عالم شکل گرفت که جزو حکومت اشکانیان است؛ چرا که ایالت مرکزی در منطقه اصفهان به یهودیه معروف بود و در آنجا قدرت در دست پیروان دین یهود بود. جالب توجه است که وقتی بودا در هند ظهور کرد، ابتدا به عنوان یک اصلاح‌گر مذهب هندو مطرح بود. اما هندی ها آن گونه متعصب بودند که بودا را رد کرده، نپذیرفتند. اولین جایی که بودا در چارچوب حاکمیت شکل گرفت، ایالت شرقی اشکانیان، یعنی آنجا که امروز افغانستان و محدوده‌ اطراف آن است، به نام کوشانیان و کوشان شاه، ساتراپ شرقی ایجاد شد. از این رو دولت اشکانی، دولت بودایی را شکل داد.

حال توجه کنید، پادشاه حکومت در ایران، منتسب به میترائیسم و آئین مهر بود و این ادیان مهم که در آن زمان دارای قدرت و از حاکمیت سیاسی مثل خودمختاری امروز فدراتیو، برخوردار بودند، و این نوع از حکومت در دنیای برون از خودش دیده نمی شد. روم وقتی مسیحی شد، همه را مسیحی کرد، اسپانیا وقتی مسیحی شد، همه عرب ها ، یهودی‌ها و مسلمان‌ها را یا می‌راند یا به زور شمشیر آنها را به تغییر دین مجبور می کرد. لیکن در ایران چنین رفتاری مشاهده نمی شد. این نشانه‌ای از آن ذات و فرهنگ ایرانی است. برای همین یک دوره طلایی در فرهنگ و تمدن ایران شکل گرفت. در قدرت سیاسی، که یکی از عوامل آن پول است، پول دولت اشکانی در انواع کشورهای دنیا از انگلستان و اروپا همه جا دیده می‌شود، اما پول دولت ساسانی چنین نیست.

دوره های شکوفایی ایران بعد از ورود اسلام

اغلب متفکران تاریخ و فرهنگ، دوران بعد از اسلام یعنی قرون سوم و چهارم را قرون طلایی می‌دانند؛ قرونی که ایران به شکل ملوک‌الطوایفی اداره می‌شد. در دوران حکومت های اشکانی، سامانیان، آل بویه، زیاریان، صفاریان، و گروه‌هایی هم از گرایش‌های مذهبی متفاوت حضور داشتند که اکثرا، نگاه معتزله و اصالت خرد در این دوره ها به مسایل داشتند. به این حکومت‌ها، به این دلیل دوره طلایی می‌گوئیم که با وجود ارزش بی نظیر مسجد جامع اصفهان و دیگر آثار در دوره صفوی، اما، در این دو قرن متفکران ایرانی آثار و کاخ هایی از خود به جای گذاشتند که در قالب موزه مرکز اسناد فرهنگی آسیا برای ایرانیان قابل تامل و بررسی است؛ همچنین آفرینش فکری در قالب کتاب ابوریحان بیرونی با التفهیم، ابن سینا با قانون شفا، ابونصر فارابی، زکریای رازی، فردوسی با شاهنامه، سعدی با گلستان و بوستان و ... هرکدام به اندازه یک بنا و کاخ شکوهمند ارزش موزه‌ایی دارند. بناهایی که فرهنگ ایران را به شرق و غرب و شمال و جنوب برده اند. حتی آثار به جای مانده پس از جنگ‌های صلیبی و دوره رنسانس، نشان می‌دهد چه دوره طلایی را فرهنگ ایران مثل دوران اشکانی که آثار مادی آن کمتر از وجوه معنوی آن است، طی کرده است.

ایران در مرکز ارتباط میان شرق و غرب و شمال و جنوب

ایران سرزمینی است که نگاه و درک بسیار بالایی از شرق و غرب داشته است. به‌عبارتی، ایران رابط بین شرق و غرب و شمال و جنوب دنیای باستان است. جاده شرقی و غربی که دو سه قرن است به آن جاده ابریشم می‌گویند، به آن دلیل که چینی‌ها می‌خواستند حاکمیت خود را بیشتر نشان بدهند، در حالی که بیشترین کالای عبوری از این مسیر ، تنها ابریشم نبوده و کالاها و محصولات بسیار دیگری در این جاده حمل می‌شد که مربوط به ایران می شد. جاده‌های دیگری هم مانند جاده ادویه، جاده‌ای که از هند به ایران، و شمال غرب و اروپا منتقل می‌شد. جاده‌ها معنای ایران را دارند. ایران خود یک راه و مسیر و ارتباط است. اگر ایران را بخواهیم معنی بکنیم، ایران یک «راه» است. راهی که همه اینها با آن، به هم پیوسته می‌شود. همین است که هم آثار وارد ایران می‌شود و هم عبور می‌کند. همگرایی شرقی و غربی را در درون فرهنگ خودش داشته و سپس رابط بوده است. به مارکوپلو اشاره کردم، مارکوپولو وقتی به چین رفت، از آنچه او از ایتالیا به گوبیلای قآن می‌گوید، او را متعجب می کندزیرا گوبیلای قآن، ایتالیا را نمی‌شناسد. مارکوپولو هم از مشاهداتش در کشور چین متعجب می شود. در حالی که آثار ایتالیایی و شیشه و آثار ابریشم را در واتیکان به موزه‌های شرق چین و ژاپن منتقل می‌کرده است. در حقیقت ایران بستر این ارتباط بوده است.

به موردی که از دوره ساسانی‌اشاره خواهم کرد؛ به غیر از ارمنستان، در ایران، مسیحیت ارتدکس رواج می یابد. دولت روم که مسیحی زمان کنستانتین مسیحی شد، در جنگ بین ایران و روم، به یکباره مسیحی‌های ایران به جاسوسی متهم شدند. بزرگان مسیحیت ایران به غیر از ارامنه، به درگاه شاه ایران می‌روند و با شاپور دوم موضوع را مطرح می‌کنند و یک اتفاق نادر می‌افتد؛ کلیسای ایرانی با ریاست پادشاه زرتشتی در ایران شکل می گیرد که این موضوع در دنیا نادر است. این کلیسا را شاپور دوم هدایت و پشتیبانی می‌کند و این مظهر نستوری و مسیحیت در ایران از این طریق به شرق می‌رود. همان‌طور که از این طریق بودا نیز به شرق می‌رود. برای همین بودایی که به شرق می‌رود، ویژگی‌های فرهنگ نمادین آن، ایرانی است مانند گل نیلوفر که روی موارد مختلف این نماد دیده می‌شود.

به این دلیل، در این بده بستان ‌ها سهم نظامی ایران پائین‌تر و در سهم مبادلات تجاری، ارتباطات مبلغین، و ... سهم ایران بالاتر است. در اسلام نیز، به همین شکل است. به غیر از محدوه کمی در ارتباط با هند که به دلیل ساختار هند، حالت نظامی و جنگی دارد، به مابقی جاها، حتی تا تایلند نیز می‌رود. قبر قومی در تایلند نشان از رد پای ایران دارد.این تبادل و تعامل نشانی ازگذشته است که تا به امروز ادامه یافت. مرکز اسناد فرهنگی آسیا، در شکل موزه، می‌تواند این اسناد، جایگاه، به ویژه جایگاه ایران را به عنوان عامل رواج تمام این باورهای دینی در آسیا بنمایاند.

نقش بی بدیل ایران در گسترش ادیان

هیچ فرهنگی مثل فرهنگ ایران سهمی در گسترش ادیان مختلف در آسیا نداشته است. بالطبع، تاثیرپذیری و حالت امتزاج و چند فرهنگی و چند جانبگی خود را توانسته به خوبی نشان دهد. به داستان کوتاهی اشاره می کنم،

معبدی در ژاپن به نام معبد « هزار بودا » در شهر و پایتخت تاریخی «نارا» وجود دارد. در این معبد، دو یا سه تابلو شعر با خط فارسی روی دیوار موجود است. گفته می‌شود چند کاهن این معبد، به دنبال پیدا کردن حقیقت، سوار کشتی می‌شوند، دریا طوفان بوده و گرفتار می‌شوند، کشتی شکسته‌ایی پیدا می‌کنند که سرنشین‌های آن تجار ایرانی بودند و آن کاهن های چینی، تجار ایرانی را نجات می‌دهند و به بندر کانتون می‌رسند. در این بین میان آنها گفت وگوهای بسیاری شکل می‌گیرد. تجار ایرانی چند بیت شعر از سعدی و فردوسی نوشته و به آنها هدیه می‌کنند. کاهن ها می‌گویند ما در واقع حقیقت را پیدا کردیم و آن کاهن ها برای یافتن حقیقت به شهر «نار» برمی‌گردند. آن نوشته ها را با همان خط فارسی به بالای معبد نصب می‌کنند. این موضوع نشان از پیوستگی فرهنگی عظیم است. این تاثیری است که فرهنگ ایران در قرن هفتم، بر روی تمام باورهای نقاط جهان داشته است.

بیشتر بخوانید:

۲۰۰ هزار جنبش دینی نوظهور در جهان ایجاد شده / عرفان با تاکید بر اشتراکات، جهانی می شود/ قم نمایشگاه روش های جذب ادیان در فضای مجازی برگزار کرده
گزارش‌های جدید از فشار بر مسلمانان در چین/ چگونه حزب کمونیست چین بر ادیان نظارت می‌کند؟
زندگی مسالمت‌آمیز ادیان در ایران نمونه مشابه ندارد/ ادای احترام به شهدای فراجا
مسجد جامعی: کشیش بزرگ اوانجلیست‌ها گفته است که ما در جنگ دینی قرار داریم / اوانجلیست ها شبیه اخباری‌های ما هستند!

216216

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1862358

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: ایران و عراق ارمنستان تمدن توسعه علمی توسعه پایدار عرفان اسلامی جهان اسلام مسیحیت فرهنگ ایرانی دوره ساسانی ادیان مختلف دولت اشکانی شرقی و غربی زبان فارسی شرق و غرب حکومت ها موزه ای باعث شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۶۷۴۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کاشی، استاد دانشگاه: این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند/ جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند/ ما در یک نقطه آغاز قرار داریم؛ این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است

به گزارش جماران؛ خبرآنلاین نوشت: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟

حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره

کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»

او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»

گذشته جامعه مدنی در ایران

او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»

درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰

کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»

او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»

چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟

کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»

طرح مساله اصلی

کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»

او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»

کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»

۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین

این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»

او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعت‌های کثیر بی‌نام، گمنام، فرم‌هایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»

بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»

 

نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم

کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»

سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک

این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»

او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»

تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت

کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»

او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»

وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»

کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»

او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»

آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو

عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمت‌هایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»

کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»

همه در یک دادگاه بزرگ

کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»

او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »

چکیده پسینی

در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»

دیگر خبرها

  • تاثیرات سلوکیان بر خاورمیانه: از تاثیر بر هنر و فلسفه تا مواجهه با شورش یهودیان
  • پردیس فرهنگ و رسانه تبریز آماده افتتاح شد
  • افتتاحیه نمایشگاه «در ستایش سعدی» در موزه خوشنویسی ایران
  • کاشی، استاد دانشگاه: این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند/ جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند/ ما در یک نقطه آغاز قرار داریم؛ این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است
  • این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • شاعری که مایه افتخار ایرانیان است
  • جلسه هیات رئیسه فدراسیون دوومیدانی تشکیل شد
  • فصل پنجم «نون‌خ» را می‌توان پیوند غرب و شرق ایران دانست
  • گسترش همکاری‌های فرهنگی با فعال شدن خانه‌های فرهنگ ایران در پاکستان